حبیب بخشوده
در سینه ی من،آتش خاموش زغال است
این معدن تاریک، پر ازداغ نهال است
افرا به عقب رفت و ورق زد دو سه صفحه
دیدآه که جنگل پر از آواز شغال است
کولاک شد و برف فرو ریخت به دره
روشن شدن لاله ی پژمرده محال است
امید به پرواز در این دامنه ها نیست
جایی که قفس قفل صدای پر وبال است
از خاطر رنگین درختان چمن رفت
تصنیف بهاری که پر از بلبل لال است
وقتی که جوابی به سوال غم ما نیست
آسوده ترین راه همان حذف سوال است
حساب...
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 102
1
تازه از خواب بیدار شده ام شیر کو
آمده ام دکمه ی پیراهنم را
ستاره ببندی
2
در یاچه
با قو هایی تنها
در شعر تو
راه افتاده
ماه را امشب نگاه کن
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 151
هرچه مثل مرامی ربود چشم تو
تا به من می رسید نقشه ای می کشید
یک در از حقه را می گشود چشم تو
تا از آواز ها پر شود باغ من
می نشست گو شه ای می سرود چشم تو
دست روی رگم می گذاشت بی صدا
حرف قلب مرا می شنود چشم تو
چشم تو چیزی از آسمان کم نداشت
تازه ابری نبود و حسود چشم تو
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 129
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 105
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 128
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 151
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 105
1
جوجه قو ها امروز
راه افتادند
رد پاهاشان
عکس یک برگ چنار
روی پرهاشان
قطره ای دریاچه
2
در زمستان گاهی
ماه
روی یک شاخه ی کاج
می نشیند آرام
یاد یک عاج یخی می افتم
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 121
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 120
برچسب : نویسنده : abrangha بازدید : 103